از رباعیات خود او اقتباس کرده بودیم، مطابقت ندارد، وفق نمیدهد، کاملاً متضادّ بوده و بهیچوجه قابل جمع و التیام نیست؛ پس، لاّبد باید آنرا بزمانی و این را بزمان دیگری مربوط و متعلّق دانست؛ یعنی آن یأس و بدبینی را بعهد شباب و بدورهٔ بحران فکری و روانی او و این امیدواری و خوشبینی را بدورهٔ کمال و کهولت و پیری وی نسبت و اختصاص داد و این تغییر و تحوّل را نتیجهٔ ضروری تطوّر افکار او محسوب داشت؛ جز این، نه راه حلّی دارد و نه محمل و مآلی و تنها طریق تفسیر و توجیه این معمّای معضل همین است و بس...
این را هم باید در نظر داشت که خیام، عمر درازی کرده و در این دوران طولانی حیات خود که در حدود قرنی تمام است، هوای سرد و گرم روزگار دیده، طعم تلخ و شیرین زندگانی چشیده، دورههای (فقر و فاقه، تمکّن و احتشام، صفای میهن، جلای وطن، عزّت و ذلّت، احترام در اعتلا، تحقیر در انحطاط، تکفیر بسبب صراحة لهجه، تشنیع از راه تعصّب، تزییف از روی حقد و حسد) گذرانده و بالاخره، نشاط شباب و نیروی اقتدار و حامیانی مانند ملکشاه سلجوقی و خواجه نظامالملک وزیر را از دست داده و در چنین موقع پیری و شکستگی و افتادگی و درماندگی است که عواطف و احساسات غریزی؛ یعنی همان منش غیر مشعور بشر، متوجّه عالم غیب میگردد و با قطعیترین ایمانی متوسّل خدای بزرگ جهان و خداوند بخشندهٔ مهربان میشود و از صمیم قلب و با نهایت عجز و انکسار عذر آنچه را گذشته خواسته و در غایت تضرع و زاری میگوید:
«گر گوهر طاعتت نسفتم هرگز، | گرد گنه از چهره نرفتم هرگز، | |||||
نومید نیم ز بارگاه کرمت؛ | زیرا که یکی را دو نگفتم هرگز» |
و همین اعتذار و توسّل از روی ایمانی صاف و عقیدهٔ صمیمی اثر اعجاز نمون خود را میبخشد و بقول ویلیم جیمس[۱] ایمان نیروئی است که «در جاهائی که همه وسائل مادّی بیاثر میماند، مؤثّر گشته درمان میدهد، چاره میکند، امیّد میبخشد
- ↑ Vvilliam James دانشمند آمریکائی در قرن نوزدهم