برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۶۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲۵۹
 

و همسرش را که مادر هملت بوده تصاحب کرده و بعداً روح یا شبح پدر هملت شبانه برایش پدیدار گشته و او را از این راز آگاه و وادار به کشیدن انتقام ساخته است. هملت، در این راه نامزد خود را ترک میگوید و او از این غصّه خودرا در آب انداخته و می‌کشد. موقعی که گورکنی برای او قبر می‌کند، هملت با نزدیکترین یارانش: هوراشیو در گورستان پیدا میشوند و چون گورکن جمجمه‌ای را از گوری که می‌کنده است بالا می‌اندازد، مکالمه ذیل در بین هملت و هوراشیو شروع میشود:–

هملت – این جمجمه هم روزگاری زبان داشته و میتوانسته است آوازه‌خوانی بکند، اکنون این پست فطرت آنرا چنان بخواری بر زمین می‌افکند که گوئی همان استخوانی است که قابیل اولین قتل را با آن مرتکب شده است[۱] یا ممکن است سیاستمدار تیزرایی باشد که حتّی مشیّتهای خداوند را هم میتوانسته است پیش بینی کند و حالا بروزی افتاده است که عقل این مرد ابله نیز از عقلش بیشتر است. آیا ممکن نیست؟..

هوراشیو – بلی.. قربان، ممکن است.

هملت – یا ممکن است سر یک درباری چرب زبانی بوده باشد که می‌گفته است «صبح شما بخیر، جناب اشرف، احوال جناب اشرف چطور است» اما مخاطب او که بوده شاید جناب فلانی که از اسب آن یک جناب دیگر تمجید میکرده؛ ولی مقصود اصلی وی این بوده که اسب را بدریوزه از او بگیرد. آیا ممکن نیست؟

هوراشیو – بلی.. قربان...

هملت – ای.. امّا امروز متعلق است بسرکار علیّهٔ عالیه: بانو کرم. فکّین او جدا شده و بیل گورکن بیرحمی بر فرقش کوبیده میشود. راستی.. چه انقلاب عظیمی را نشان میدهد؛ فقط، ما باید دیدهٔ بینائی داشته باشیم؛ تا بتوانیم آنرا ببینیم. این استخوانها چندی پیش از این چقدر گرامی و گرانبها بوده است؟!. برای پرورش و تربیت آن چه مبالغی هنگفت صرف شده امّا حاصل آن چیست؟ همین که حالا ملعبهٔ


  1. معروفست که قابیل، هابیل را با استخوان فک دراز گوشی کشته است.