برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۷۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲۶۲
خیام
 

مکالمات بالا، همان گفتارهائی است که ادیب سخن شناس فرانسه: تئوفیل گوتیه درباره آنها گفته است که «خیام، حسبحال هملت را بطور پیشکی تکّه تکّه کرده است» و سخن سنج دیگری از ناقدان فرانسه هم در این مورد چنین اظهار نظر کرده که «قرنها قبل از آنکه شکسپیر بزرگ در کالبد شاهزاده‌ای که تحت تأثیر عشق و شب و مرگ بحال سرسام افتاده بوده، نفحات روحی را دمیده باشد دیگری که برادر همان روح است، توانسته است مرارتهای زهر آگینی را که از جام زندگی در کام شکسته دلان سرازیر میشود، در قالب رباعیاتی فشرده ساخته و بمراتبی بلیغتر از هزارها منظومه مشهور دیگر بیان نماید» واقعاً هم «نابغه انگلیسی کالبد هملت را با چنان فکر و اندیشه و با چندان شک و تردیدی انباشته که انسان تصوّر میکند که او میخواسته است خیام جوانی را در لباس یک شاهزاده دانمارکی بصحنه نمایش درآورد»[۱] شارل کرللو، در مقدمه‌ای که برای ترجمهٔ رباعیات خیام نوشته، بسیار بموقع میگوید که «عمر خیام برادری توام با هملت است. میل و ارادهٔ خیام هم انجام عملی را از او میطلبد که بیهودگی آنرا با هوش و دهای فطری خود دریافته است». الحقّ والانصاف که در اینخصوص بیشتر و بهتر از اینها حرفی نمیتوان زد.

خیام را، غالباً به ولتر و گوته و شوپنهاور نیز تشبیه کرده‌اند؛ ولی آنانکه بیشتر دقّت نموده‌اند فرقهای فاحشی میان آنان پیدا کرده و گفته‌اند که هر چند خیام نیز مانند ولتر در مقابل دین خلجان خاطری داشته است؛ ولی رباعیات خیام، بالّنسبه، ساده‌تر و جدی‌تر از کلام ولتر است. به نیشهای زهرآگین و ریشخندهای سوزناکی که در سخن ولتر هست در رباعیات خیام نمیشود تصادف کرد و شاعر شهیر آلمان: گونه هم در کتاب (فاوست) خود هریک از دو طرز زندگی مرتاضی و عیّاشی ناشی از بدبینی را تجربه کرده و بالاخره گرائیدن و گرویدن بخدا و مهر و محبت ورزیدن بابناء نوع را ترجیح داده و آنرا بعموم مردم هم توصیه نموده است. اما شوپنهاور، در بین او و خیّام، فقط میتوان گفت که از جهة ظاهر و باطن، معکوساً، مشابهتی موجود است، یعنی؛ چنانکه افراط خیام در باده پرستی منحصر برباعیات او بوده و در عالم


  1. بنظرم این مضمون را از کس دیگری در نوشته‌ای دیده یا در جایی شنیده‌ام – نگارنده