برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۷۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲۶۸
خیام
 

صائم‌الدّهر و قائم‌اللّیل باشد و بهیچ شغل دنیا مشغول نگردد و این مرد در شعر و ادب بدرجه‌ایست که افاضل شام و مغرب و عراق بفضل و علم وی مقرّند و کتابی ساخته آنرا (الفصول والغایات) نام نهاده و سخنها آورده است مرموز و مثلها بالفاظ فصیح و عجیب که مردم بر آن واقف نمیشوند؛ مگر بر بعضی اندک و نیز آن کسی که بروی خواند؛ چنانکه او را تهمت کردند که تو این بمعارضهٔ قرآن کرده‌ای و پیوسته زیـادت از دویست کس از اطراف نزد وی شعر و ادب خوانند و شنیدم که او را زیادت از صدهزار بیت شعر باشد. کسی از وی پرسید که ایزد تبارک و تعالی این همه مال و نعمت ترا داده است چه سبب است که مردم را میدهی و خویشتن نمیخوری؟ جواب داد که مرا بیش از این نیست که میخورم و چون آنجا رسیدم این مرد هنوز در حیات بود».

و گفته‌اند که ابوالعلاء عبارات ذیل را نظیره برای قرآن ساخته است:–

«اقسم بخالق الخیل والرّیح الهابّة بلیل بین الّشرط و مطالع السّهیل انّ الکافر لطویل الویل و انّ العمر لمکفوف الذّیل اتقّ مدارج الّسیل و طالع الّتوبة من قبیل تنج وما اخالک بناج». یعنی سوگند میخورم به آفرینندهٔ اسبان و بادوزان در شب میان جویهای آب و مطلعهای ستارهٔ سهیل که هر آینه عذاب کافر طولانی است و دامن عمر آدمی نگهداشته (و کوتاه) است. بپرهیز از جاهای سیل افتاده و فکر توبه کن کمی از بیش تا نجات یابی در حالی که نیست ترا برادری (یعنی مثلی از ابناء آدم) نجات یابنده».

همین قدر از شرح حال ابوالعلاء معرّی در این مورد کافی است و معلوم میدارد که او در سنّ چهار و پنج سالگی نابینا شده و طبع حسّاس وی که از تماشای محاسن طبیعت محروم گردیده، شدیداً برآشفته و در نتیجه، برای همیشه از دنیا و مافیها بریده و از مردم آن رمیده و بر همهٔ ادیان عصیان نموده است. او، از نابینائی خود اظهار خرسندی کرده میگوید:–

  «اباالعلا این سلیمانا، عماک قد اولاک احساناً؛  
  انّک لوا بصرت هذی الوری لم یر انسانک انساناً».  

یعنی «ای ابوالعلا فرزند سلیمان، کوری تو نیکی خوبی دربارهٔ تو انجام