مادری را؛ از تست آفت و آسیب و از تست بیم و هراس و از تست خیرگی خرد. اگر تو همسر من بودی طلاقت میدادم؛ لیکن تو مادری و مرا از تو جای انصراف (و راه رهائی) نیست.
«و ما اؤمّل عند الّدهر مصلحة | و انّما هو اتلاف و اسراف» |
«در روزگار مصلحتی نمیاندیشم و سراسر آن جز اتلاف و اسراف چیزی نیست»
«ضحکنا و کان الّضحک منّا سفاهة | و حقّ لسّکان البسیطة ان یبکوا» |
«خندیدیم در حالی که خندهٔ ما سفاهت بود و ساکنان بسیط زمین حقّ دارند که بگریند»
درد دل ابوالعلاء، فقط به بیزاری از دین و دنیا انحصار ندارد. تنفّر او از ابناء بشر شدیدتر است و شکوههای خود را از مردم روزگار با اظهارات تلخی از قبیل تکّههای زیرین بیان میدارد:
«نسخ المعاشر فاالغضنفر ثعلب | فی لومه والّناس کالّنسناس | |||||
وتفکّرت نفس اللبیّب وقدرأت | أشخوص جنّ ام شخوص اناس | |||||
عرب و عجم دائلون و کلّنا | فی الّظلم اهل تشابه و جناس» |
«جماعتها، دیگر گون گردیدند؛ شیر در زبونی روباه است و مردم بوزینهاند و چون مرد خردمند، در عالم خود، بیاندیشد و نگاه کند نمیتواند تشخیص دهد که آیا اینها افرادی از جنّ هستند یا اشخاصی از مردم. عربها و غیر عربها، همه؛ بوزینهوار، حیله گرند و همهٔ ماها در ظلم و ستم اهل تشابه و تقلید و تجانسیم» یعنی راه و رسم جور و جفا را از یکدیگر یاد میگیریم و مانند هم بموقع عمل میگذاریم.
«ایّها الّرجل انّما انت ذئب | فی ذئاب من المعاشر طلس» |
«ای مردک، تو گرگی و در میان گرگها از آن گروه مو ریخته و تیره رنگ و کهنهکار(باران دیده) هستی»
ما فیهم برّو لاناسک؛ | الاّ الی نفع له یجذب |