«سجایای بشری، همگی، مکر و خباثتی است که آنرا مردمی از مردمان دیگر بارث بردهاند» یعنی از اسلاف باخلاف یادگار مانده است.
«والّشر طبع و قد ثبت غریزته | مقسومة بین اجناس وانواع» |
«شرّ، سرشت همه چیز است و غریزهٔ آن میان همهٔ اجناس و انواع منقسم گردیده است»
«لم یقدر الله تهذیباً لعالمنا | و لاترومنّ للا قوام تهذیباً» |
«خداوند، تهذیب عالم ما را مقدّر نکرده و تو هم فکر تهذیب اقوام را نداشته باش».
ابوالعلاء، در پاکی سرشت آدمیزاد هم شبهه میکند و از خود میپرسد:–
{{ب|«أیوجد فیالوری نفر طهاری|ام الا قوام کلّهم رجوس»بنات العم تأبّاها الّنصاری | و بالاخوات اعرست المجوس» |
«آیا در دنیا کسی پیدا میشود که پاک باشد یا همهٔ اقوام ناپاک و مردارند؟ نصارا از ازدواج با دختران عم امتناع دارند و حال آنکه مجوس با خواهران خود زناشوئی کردهاند».
جای دیگر شبهه خود را بدین نحو تکرار مینماید:–
«فکیف لاتخبث الّنفس الّتی جعلت | من جسمها فی وعاء کلهادنس» |
«چگونه خبیث نباشد نفسی که قرار داده شده است در ظرفی از جسم خود که سر تا پا کثافت است».
در موقعی هم جواب این شبهه را چنین میدهد:–
«عناصرنا طواهر غیرشکّ | فیا اسفا لاجسام نجسنه!..» |
«عناصر ما، بدون شک، پاکند (آب و آتش و خاک و باد را نمیتوان گفت که ناپاکند) افسوس از اجسامی که آنها را ناپاک گردانیدهاند».
سرانجام، برای رفع شبههٔ خود دلیلی تراشیده و خود را قانع میکند باینکه: