برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲۸۴
خیام
 

این شخص غریب و عجیب، همهٔ مذاهب و ادیان را انکار نکرده و طریقت صوفیه را، بالخصوص، ردّ و استخفاف ننموده بود؛ بایستی او را از لحاظ زهد و تقوائی که داشته۰ حتماً، از زمرهٔ اوتاد و ابدال محسوب داشت؛ در صورتی که خیام، حکیمی است شاعر، شوخ طبع، خوش مشرب، دلدادهٔ خوشی و خرّمی، مفتون زیبائیها، آشنای زندگی و بخوبی میداند که با زندگانی دنیا از کدام جهة آن روبرو شود».

و دیگر آنکه «بدبینی معرّی مانند خیام نظری صرف و فقط شاعرانه نبوده، بلکه بسیار جدّی و قاهرانه و خیلی هم تاریک و در حقیقت، کابوس یأس و حرمانی است که روح این شاعر اعمی را فرا گرفته و غمامهٔ غمی است که روزگار او را سیاه کرده است و دهای حکیم عرب بسیار سنگین، بسیار وقور و دائماً عبوس و اندوهناک بوده و چهره ملال‌انگیزی دارد که با جلوه ابتسام خیام، کاملا، بیگانه است».

وقتی که مراتب فوق‌الّذکر در نظر گرفته شود معلوم میگردد که در میان این دو شخصیّت متمایز چه تضادّ فطری و اساسی وجود دارد. آری در بین این دو شاعر فرزانه مشابهتهائی هم هست: ولیکن نه باندازهٔ مغایرتهائی که شرح داده شد؛ مثلا در مسئله جبر و عدم بقاء روح و موضوعات مربوط به آخرت تشابهی در میان این دو موجود است؛ ولی بطور کلّی نه در همهٔ خصوصیّات.

معرّی، بر اثر ایمان صادقی که بر ربوبیّت علی الاطلاق باری تعالی دارد، بطور حتم، معتقد قطعی (جبر مطلق) بوده و میگوید:–

  «رددت الی ملیک الخلق امری فلم اسأل متی یقع الکسوف  
  فکم سلم الجهول من المنایا و عوجل بالحمام الفیلسوف»  

«کاروبار خود را بخداوندگار آفریدگان باز گذاشتم و بدین سبب نمیپرسم که «کسوف معهود (یعنی اجل موعود من) چه وقتی وقوع خواهد یافت؟.» ای بسا اتّفاق افتاده که مرد نادان از مرگ بسلامت رسته و مرگ دانشمند فرزانه باشتاب انجام گرفته است». منظورش اینست که فکر و تأمّل، دخالت و فضولی ما در اینگونه امور کاملا بی‌مورد و بیهوده بوده و این قبیل مسائل بوسیلهٔ عقل و اندیشهٔ بشر قابل حلّ و فصل نیست و هر چه