برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

مقایسه
۲۸۵
 

مقدّر است و خدا خواسته همان میشود و بدین جهة هم من کار خود را بخداوند باز گذاشته‌ام؛ چنانکه مشاهده میشود معرّی در این خصوص، ابداً، ریبی نبوده و در باب ابدی نبودن روح و مسائل مربوط بمعاد و آخرت گرچه بعضی اوقات ریبی بنظر میرسد؛ چنانکه در این قطعه:

  «قد قیل انّ الرّوح تأسف بعدما تنای عن الجست الّذی غنیت به  
  ان کان یصحبها الحجی فلعلّها؛ تدری و تا به للزّمان و عتبه  
  اولا؛ فکم هذیان قوم غابر فی‌الکتب ضاع مداده فی کتبه»  

«گفته شده است که روح افسوس میخورد پس از آنکه جدا شد از جسدی که بوسیلهٔ آن گرانمایه گردیده است. چنانچه عقل (پس از این مفارقت روح از بدن) در مصاحبت روح باقی بماند؛ شاید درایتی داشته و روزگار و ناروائیهای آنرا در خاطر بیاورد و گرنه؛ ای بسا هرزه‌درائیهای گروه گذشتگان در کتابها که با نوشتن آنها فقط مرکّب بهدر رفته است» و همچنانکه در قطعهٔ ذیل:–

  «اما الصّحاب فقد مرّوا و ماعادوا و بیننا بلقاء الموت میعاد  
  سرّ قدیم و امر غیر متضّح؛ فهل علی کشفنا للحقّ اسعاد؟..»  

«امّا دوستان، آنان رفتند و برنگشتند و در میان ما میعاد ملاقات میقات موت است. این هم که سرّیست قدیم و امریست نامعلوم. پس آیا برای کشف ما حقّ و حقیقت را امید مساعدتی موجود است؟..».

ولی؛ در موارد دیگری میل معرّی بطرف انکار غلبه دارد و اشعار زیرین نمونه‌هایی از این تمایل اوست:–

  «اسیر عن الّدنیا و لست بعائدٍ الیها وهل یرتدّ فطر علی دجن؟.»  

«میروم از دنیا و دیگر برنمیگردم و آیا هیچ شده است که قطرهٔ باران بابر تیره‌ای برگردد؟»

  «یحطّمنا صرف الّزمان کأننّا زجاج ولکن لا یعادلنا سبک»  

«خرد میکند ما را گردش روزگار؛ چنانکه گوئی شیشه‌ای هستیم ولیکن