این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۲۹۰
خیام
گفتم چه خبرداری ازین ویرانه؟ | گفتا خبر اینست که افسوس افسوس!..» |
خیام همین مضمون را خیلی بهتر از شهید ساخته و برخلاف سستی وزن و نارسائی معنی که در شعر شهید است، با سلاست و استحکام تمامی که مخصوص خود اوست گفته است:
«مرغی دیدم نشسته بر بارهٔ طوس؛ | در پیش نهاده کلّهٔ کیکاوس؛ | |||||
با کلّه همی گفت که افوس.. افسوس؛ | کو بانگ جرسها و چه شد نالهٔ کوس؟!.». |
این ابیات هم در همان زمینهٔ ناپایداری زمانه و بیاعتباری جهان از حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی است:–
«جهانا، مپرور؛ چو خواهی درود. | چو می بدرودی؛ پروریدن چه سود؟ | |||||
زمین گر گشاده کند راز خویش، | نماید سرانجام و آغاز خویش؛ | |||||
کنارش، پر از تاجبانان بود. | برش، پر ز خون جوانان بود. | |||||
پر از مرد دانا بود دامنش. | پر از ماهرخ جیب و پیراهنش» |
همو، باز در همان معنی گوید:–
«اگر بدانش اندر زمانه لقمان وار | سرای پردهٔ حکمت بر آسمان زدهای | |||||
و گر ز کتب فلاطون و ارسطاطالیس | هر آنچه هست پسندیده، پاک بستدهای، | |||||
اگر سپهبد سیصد هزار شهر شوی | و گر برهمن ششصد هزار بتکدهای؛ | |||||
به پیش ضربت مرگ اینهمه ندارد سود؛ | همی بباید رفتن چنانکه آمدهای». |
این بیت هم در همان مقوله از فرّخی سیستانی و بسیار شبیه بسخن خیام است:–
«خیز؛ تا بر گل نو کوزککی باده خوریم | پیش؛ تا از گل ما کوزه کند دست زمان»۔ |
این دو بیت هم در گرانی قدر گل از کسائی است:–
«گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت، | مردم کریمتر شود اندر نعیم گل. | |||||
ای گلفروش، گل چه فروشی برای سیم؛ | از گل عزیزتر چه ستانی بسیم گل؟!.». |
مضمون بالا را خیام در مورد می بکار برده و میگوید:–
تا چرخ فلک ز آسمان گشت پدید، | بهتر ز می لعل کسی هیچ ندید؛ | |||||
من در عجبم ز میفروشان کایشان | به زآنچه فروشند چه خواهند خرید». |