برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

مأخذهای فارسی
۲۱
 

مرا در آن مدّت یک ماه و نیم هم خواب از چنک او گریخته و هم آب از ننگ او ریخته. از آنجا که ضعیفی مزاج است بارها خواستم که این بارها از خود بیفکنم و خنجری بر حنجرهٔ خویش نهم و این عندلیب روحانی را از تنگی و بند نجات دهم و این مخدرهٔ ظلمانی را هم بپردهٔ غیب بازفرستم؛ اما طبیب آفرینش دستوری نداد و عقل مرشد اجازت نفرمود؛ قفص سلطان را بفرمان شیطان شکستن و صدف دُرّ شرف را از ننگ مشتی ناخلف شکافتن و عقل مرشد هر لحظه این بیت بر جان من میخواند:

  بشهری کامدت درکار سستی تحوّل؛ قلتبان آخر نرستی!.»[۱]  

و رحمةالعالمین مرا بدین کلمه ارشاد میکرد: «سافروا تصحّوا و تغنموا»[۲] بعاطفت و رأفت این هر دو خود را از ظلمات اسکندری بعین الحیاة خضری رسانیدم و شرح آنچه ائمه و قضات و سادات هرات و اوساط النّاس و عوام این شهر باستقبال و اقبال و مراعات با من کردند در حدّ و عدّ نیاید. من دیگر بار خواستم که بعاشقان روحانی برکار کنم؛ تا بر جانهای امیدوار عاشقان گهرباران کنند؛ باز دیوان خیال او بغرور آمدند و مُدَبّران مُدْبّر او بزور بازوی قلّابان قلب او برکار شدند و من متعجّب از سکون صلابت تو که چندین محیلان در شهر و ذوالفقار زبان تو در نیام و چندین فساد در جوارند و درّهٔ[۳] صلابت تو بر طاق! .. توقع این عاشق صادق آنست که چون نوشته بدان پیشوای حکیمان رسد؛ در حال، بذوالفقار زبان، حیدروار، سرشان بردارد و بدرّهٔ صلابت عمری بُنیت نیّت ایشان ذرّه ذرّه کند؛ تا از ننگ رنگ و چنگ نیرنگ خویش بازرهند و معلوم باشد که آن تزویرها که تصویر کرده بود فرستاده، اگر آن، او فرستاده بود و ساخته؛ بدودهٔ ملامت و حرامزادگی آن محبوس کرده است، بزندان رندان، خود، سیلی حوادث و محراق صروف، دمار از وی برآرد. باری عزّ اسمه داند که از اکنون تا قیامت، حاصل این مالیخولیا جز آن نباشد که دینارش بدیوان عوانان خرج شود و


  1. یعنی تحولی کن ای لش بیعار آخر از زمین نروئیدهٔ که نتوانی حرکت کنی.
  2. حدیث نبوی است. یعنی؛ سفر کنید تا تندرست باشید و غنیمت هم بدست آرید.
  3. دره بعربی بمعنی تازیانه است و دره خلیفهٔ ثانی که در تعقیب عاصیان و تنبیه گنهکاران بکار میبرده معروفست.