برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۴۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

رباعیات خیام
۳۳۷
 

۱۲۶ – ۱۷۱ حج – ۶۹ رز

  می، گرچه بشرع زشت نامست، خوشست. چون بر کف شاهد و غلامست؛[۱] خوشست.  
  تلخست و حرامست خوشم میاید؛ دیریست که هر چیز حرامست، خوشست.  

۱۲۷ – ۳۸ بو

  می میخورم و مخالفان از چپ و راست گویند «مخور باده که دین را اعداست»  
  چون دانستم که می عدوی دینست؛ والله بخورم خون عدو را که رواست.  

۱۲۸ – ۳۸ بو

  می نوش که عمر جاودانی اینست. خود حاصلت از دور جوانی اینست.  
  هنگام گل و باده و یاران همه مست؛ خوش باش دمی که زندگانی اینست؛  

۱۲۹ – ۶۶ حج – ۶۶ رز

  من بنده عاصیم؛ رضای تو کجاست؟ تاریک دلم؛ نور و صفای[۲] تو کجاست؟  
  ما را تو بهشت اگر بطاعت بخشی؛ این بیع بود، لطف و عطای تو کجاست؟!.  

۱۳۰ – ۱۷۰ حج – ۸۰ کم – ۶۷ رز – ۴۰ بو

  من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت، از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت؟  
  قوتی و بتی و باده‌ای[۳] بر لب کشت؛ این هر سه مرا نقد، ترا نسیه بهشت.  

۱۳۱ – ۹۳ حج

  نه لایق مسجدم، نه درخورد کنشت، ایزد داند گل مرا از چه سرشت.  
  چون کافر درویشم و چون قحبهٔ زشت؛ نه دین و نه دنیا و نه امّید بهشت.  

۱۳۲ – ۲۴۷ کم – ۴۳ بو

  هر جا که گلی و لاله‌زاری بودست، از سرخی روی[۴] شهریاری بودست.  
  هرجا که بنفشه رسته ازروی زمین،[۵] خالیست که بر روی[۶] نگاری بودست.  

۱۳۳ – ۸ حج

  هر جان شریف کو شناسای رهست، داند که هر آنچه آمد از جایگه است.  
  جوری که بما رسید از دور مهست؛ کونین ز هرچه میرود بی‌گنهست.  

  1. رز – ساقی غلامست.
  2. رز – نور صفای.
  3. کم – جامی و میی و بربطی.
  4. بو – خون.
  5. بو – هر شاخ بنفشه کز زمین میروید.
  6. بو – رخ.