این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۳۸
خیام
۱۳۴ – ۵۹ کم – ۷۱ رز
هرچند که از گناه، بدبختم و زشت؛ | نومید نیم؛ چو[۱] بت پرستان کنشت. | |||||
میرم چو گه سحر ز مخموری، باز[۲] | می خواهم و معشوق؛ نه مسجد، نه کنشت.[۳] |
۱۳۵ – ۲۰ صا
هر خاک که زیر پای هر نادانیست، | زلفین بتی و عارض جانانی است. | |||||
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است، | انگشت وزیری و سر سلطانی است. |
۱۳۶ – ۲۴۲ حج
هر خوش پسری را حرکاتی دگرست، | زیر لب هر یکی نباتی دگرست، | |||||
در چادر و موزه دلبران بسیارند؛ | لیکن کله و قبا حیاتی دگرست. |
۱۳۷ – ۱۵۶ کم
هر دل که اسیر محنت اوست، خوشست. | هر سر که غبار سر آن کوست، خوشست. | |||||
از دوست بناوک غم آزرده مشو، | خوش باش؛ که هر چه آید از دوست، خوشست. |
۱۳۸ – ۷۲ رز
هر دل که درو مهر و محبت نسرشت، | خواه اهل سجاده باش و خواه اهل کنشت! | |||||
در دفتر عشق نام هر کس که نوشت، | آزاد ز دوزخست و فارغ ز بهشت. |
۱۳۹ – ۱ کز – ۱۰ نز
هر ذرّه که بر روی[۴] زمینی بودست، | خورشید رخی زهره جبینی بودست[۵]. | |||||
گرد از رخ و آستین[۶] بآزرم فشان؛ | کان هم رخ و زلف[۷] نازنینی بودست. |
۱۴۰ – ۱۲۵ کم – ۷۳ رز
هر سبزه که بر کنار جوئی بودست، | گوئی که خط فرشته خوئی بودست. | |||||
تا[۸] بر سر سبزه پا[۹] بخواری ننهی؛ | کان سبز ز خاک لالهروئی بودست. |