برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۵۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۳۴۸
خیام
 

۲۰۴ – ۱۹۲ حج

  تا جان من از کالبدم گردد فرد، هر کار که خوشترست آن خواهم کرد؛  
  گویند مرا که «ترک می‌باید کرد» هر زن جلبی را غم خود باید خورد.  

۲۰۵ – ۴۱ حج

  تا چرخ فلک بر آسمان گشت پدید؛ بهتر ز می لعل کسی هیچ ندید.  
  من در عجبم ز میفروشان کایشان به زانکه فروشند چه خواهند خرید؟!.  

۲۰۶ – ۲۰۱ حج – ۱۹۶ کم – ۱۰۳ رز

  تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟ چند از پی[۱] هر زشت و نکو خواهی شد؟  
  می خور ز سبو و کاسه اندوه مخور؛ کاین کاسه چو بشکند سبو خواهی شد.[۲]  

۲۰۷ – ۱ نز

  تا راه قلندری نپوئی؛ نشود، رخسار بخون دل نشوئی؛ نشود،  
  سودا چه پزی؟ تا که چو دلسوختگان آزاد بترک خود نگوئی؛ نشود.  

۲۰۸ – ۲۹۶ حج

  تا خانقه و مدرسه ویران نشود؛ این کار قلندران بسامان نشود.  
  تا ایمان کفر و کفر ایمان نشود؛ یک مرد حقیقتی مسلمان نشود.  

۲۰۹ – ۲۵۳ حج – ۱۳۰ رز

  تا کی عمرت به بت پرستی[۳] گذرد؟ یا در پی نیستی و هستی گذرد؛  
  می خور که چنین عمر که غم در پی اوست، آن به که بخواب یا بمستی گذرد.  

۲۱۰ – ۲۳۸ حج

  جان‌باز؛ که وصل او بدستان ندهند، شیر از قدح شرع بمستان ندهند.  
  آنجا که مجرّدان حـق می‌نوشند، یک جرعه بخویشتن پرستان ندهند.  

  1. کم – تا کی پی. رز – واندر پی.
  2. کم و رز:–
      گر چشمهٔ زمزمی و گر آب حیات؛ آخر بدل خاک فرو خواهی شد.  
  3. رز – عمرت تا کی بخود پرستی.