برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۶۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۳۵۲
خیام
 

۲۳۲ – ۱۰ ئف

  در سیر، فلکها همه یکسان برهند وین قسمتها بخلق یکسان ندهند.  
  کاریست نهاده، رو خرسندی جوی؛ از بهر تو باز کارگاهی ننهند.  

۲۳۳ – ۱۹۳ کم – ۱۲۰ رز

  در عالم جان بهوش میباید بود، در کار جهان خموش می‌باید بود،  
  تا چشم و زبان و گوش برجا باشد؛ بی‌چشم و زبان و گوش می‌باید بود.  

۲۳۴ – ۱۲۱ رز

  در ملک تو از طاعت من هیچ فزود؟ وز معصیتی که رفت نقصانی بود؟  
  بگذار و مگیر؛ زانکه معلومم شد گیرندهٔ دیری و گذارندهٔ زود.  

۲۳۵ – ۶۵ بو

  در میکده جز بمی وضو نتوان کرد وان نام که زشت شد نکو نتوان کرد.  
  خوش باش؛ که این پرده مستوری ما بدریده چنان شد که رفو نتوان کرد.  

۲۳۶ – ۲۱۷ حج

  در وقت اجل چو کارم آماده کنید؛ هم بستر و خاکم از می ساده کنید.  
  در خاک لحد چو خشت خواهید نهاد؛ زنهار.. که آب و خاکش از باده کنید.  

۲۳۷ – ۳۳۱ حج

  درویش که می خورد بمیری برسد ور روبهکی خورد بشیری برسد،  
  گر پیر خورد جوانی از سر گیرد ور زانکه جوان خورد به پیری برسد.  

۲۳۸ – ۲۱۶ حج

  دست چو منی که جام و ساغر گیرد، به زانکه کفم دفتر و منبر گیرد.  
  تو زاهد خشکی و منم عاشق تر؛ آتش نشنیده‌ام که در تر گیرد.  

۲۳۹ – ۲۲۴ حج

  دشمن که مرا همیشه بد می‌بیند، حقّا، که نه از روی خرد می‌بیند،  
  در آینهٔ درون خود می‌نگرد؛ آن صورت مر در یک خود می‌بیند.