این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۵۴
خیام
۲۴۷ – ۳۷ حج – ۸۳ کم – ۱۲۶ رز – ۶۹ بو
زنهار.. مرا ز جام می[۱] قوت کنید[۲] | وین چهرۂ کهربا چو یاقوت کنید[۳]. | |||||
چون در گذرم؛ بمی بشوئید[۴] مرا | وز چوب رزم تختهٔ تابوت کنید[۵]. |
۲۴۸ – ۸۸ حج
ساقی، علم سیاه شب صبح ربود؛ | برخیز و می مغانه را درده زود، | |||||
بگشای ز هم دو نرگس خواب آلود، | برخیز که خفتنت بسی خواهد بود. |
۲۴۹ – ۷۰ بو
شاها، فلکت بخسروی تعیین کرد | وز بهر تو اسب پادشاهی زین کرد، | |||||
تا در حرکت سمند زرّین سم تو | بر گل ننهد پای؛ زمین سیمین کرد. |
۲۵۰ – ۲۵۵ حج – ۲۲۳ کم – ۱۲۷ رز
شب نیست که عقل در تحیّر نشود | وز گریه کنار من پر از در نشود، | |||||
پر می نشود کاسهٔ سر از سودا؛ | هر کاسه که سرنگون بود[۶] پر نشود. |
۲۵۱ – ۱۳۵ حج
طبعم بنماز و روزه چون مایل شد؛ | گفتم که مراد کلّیم حاصل شد. | |||||
افسوس که این وضو بگوزی بشکست | وین روزه به نیم جرعه می باطل شد!... |
۲۵۲ – ۱۲۲ حج – ۲۴۰ کم – ۱۲۸ رز
طبعم[۷] همه با روی چو گل پیوندد، | دستم همه با ساغر مل پیوندد، | |||||
از هر جزوی نصیب خود بستانم[۸]؛ | زان پیش که جزوها بکل پیوندد. |
۲۵۳ – ۱۵۳ حج
عاقل غم اندیشه لاشی نخورد، | جز جام لبالب پیاپی نخورد، | |||||
غم در دل و باده در صراحی باشد؛ | خاکش بر سر که غم خورد، می نخورد! |