این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۶۲
خیام
۳۰۲ – ۱۳۴ حج
آن لعل در آبگینهٔ ساده بیار، | آن محرم و مونس هر آزاده بیار، | |||||
چون میدانی که مدّة عالم خاک | بادیست که زود بگذرد؛ باده بیار. |
۳۰۳ – ۳۲ حج – ۴۴ کم – ۱۶۲ رز – ۹۰ بو
آن[۱] می که حیات[۲] جاودانیست بخور | سرمایهٔ لذت جوانیست بخور[۳]، | |||||
سوزنده چو آتش است؛ لیکن غم را، | سازنده[۴] چو آب زندگانی است بخور. |
۳۰۴ – ۲۲۷ کم ۱۵۰ رز
از بودنی؛ ای مرد،[۵] چه داری تیمار | وز فکرت بیهوده دل و جان افکار! | |||||
خرّم بزی و جهان بشادی گذران؛ | تدبیری با تو بوده است اوّل کار[۶]؟!. |
۳۰۵ – ۲۴۳ کم – ۱۵۱ رز
از گردش روزگار بهری برگیر، | بر تخت طرب نشین؛ بکف ساغر گیر[۷]، | |||||
از طاعت و معصیت خدا مستغنی است؛ | باری.. تو مراد خود ز عالم برگیر. |
۳۰۶ – ۲۱۴ حج
از هرچه خورد رند، شراب اولیتر. | با سبز خطان، بادهٔ ناب اولیتر. | |||||
عالم همه سر بسر خرابست و یباب، | در جای خراب هم خراب اولیتر. |
۳۰۷ – ۱۲۹ کم – ۱۵۲ رز
افلاک که جز غم نفزایند دگر، | بنهند[۸] یکی تا بربایند[۹] دگر. | |||||
ناآمدگان اگر بدانند که ما | از دهر چه میکشیم؛ نایند دگر. |
۳۰۸ – ۸۳ حج – ۱۵۳ رز – ۸۶ بو
او را خواهی؛ از زن و فرزند ببر، | مردانه در آ، ز خویش و پیوند ببر. | |||||
هر چیز که هست، بند را هست ترا؛ | با بند چگونه ره روی[۱۰]؟ بند ببر. |