برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۹۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

رباعیات خیام
۳۸۷
 

۴۷۷ – ۲۴۴ حج

  از آتش و باد و آب و خاکیم همه، در عالم کون در هلاکیم همه،  
  تا تن با ماست در مغاکیم همه، چون تن برود؛ روان پاکیم همه.  

۴۷۸ – ۹۲ حج

  از درس علوم جمله بگریزی به واندر سر زلف دلبر آویزی به،  
  زان پیش که روزگار خونت ریزد، تو خون پیاله در قدح ریزی به.  

۴۷۹ – ۱۲۴ کم – ۲۶۶ رز – ۱۳۳ بو

  از هرچه بجز میست کوتاهی به، می هم ز کف بتان درگاهی[۱] به،  
  مستّی و قلندری و گمراهی به، یک جرعهٔ می ز ماه تا ماهی به.  

۴۸۰ – ۳۰۵ حج

  ای باقی محض با فنائی؟ که نهٔ! هر جای نه و کدام جائی؛ که نهٔ؟  
  ای ذات تو از جا و جهت مستغنی، آخر، تو کجائی.. تو کجائی که نهٔ؟!.  

۴۸۱ – ۲۲ کم – ۲۶۸ رز

  ای بیخبر از کار جهان هیچ نهٔ، بنیاد تو بادست و از آن هیچ نهٔ،  
  شد حد وجود تو میان دو عدم؛ اطراف تو هیچ و در میان[۲] هیچ نهٔ.  

۴۸۲ – ۱۵۸ حج

  ای من در میخانه بسبلت رفته، ترک بد و نیک جمله عالم گفته،  
  گر هر دو جهان چو گو بچوگان افتد؛ بر من بجوی؛ چو مست باشم خفته.  

۴۸۳ – ۱۰۶ حج – ۱۹۱ کم – ۲۶۹ رز – ۱۳۴ بو

  این چرخ چو طاسیست[۳] نگون افتاده، در وی همه زیرکان زبون افتاده،  
  در دوستی شیشه و ساغر[۴] نگرید؛ لب بر لب و در میانه خون افتاده.  

  1. کم و بو – وز دست بتان مست و خرکاهی.
  2. رز – هیچ در میان.
  3. کم – این پایه چرخ بین.
  4. کم – ساغر و شیشه.