این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۹۰
خیام
۴۹۸ – ۲۳۲ حج
گر اسب براقست و اگر فیروزه؛ | مغرور مشو بدولت ده روزه. | |||||
از قهر فلک هیچکسی جان نبرد؛ | امروز سبو شکست و فردا کوزه. |
۴۹۹ – ۶۰ حج – ۲۷۹ رز
مشنو سخن دهر هم آواز شده، | میخواه و حریف خوش[۱] دمساز شده؛ | |||||
کان کز کس مادر آمد امروز برون، | فردا بینی بکون زن باز شده. |
۵۰۰ – ۲۸۰ رز
من ترک همه گیرم و ترک می نه، | وز جمله گریز باشدم از وی نه، | |||||
آیا بود آنکه من مسلمان گردم؛ | پس ترک می مغانه گیرم؟ هی.. نه... |
۵۰۱ – ۲۸۱ حج – ۲۳۵ کم – ۲۸۱ رز
نقشیست که بر وجود من بیختهٔ[۲]، | صد بوالعجبی ز من[۳] برانگیختهٔ، | |||||
من زان به ازین نمیتوانم بودن | کز بوته مرا چنین فرو[۴] ریختهٔ. |
۵۰۲ – ۹ حج – ۲۳۶ کم – ۲۸۲ رز – ۱۴ نز – ۱۳۹ بو
یک جرعه می کهنه ز ملک[۵] نو به، | وز[۶] هرچه نه می طریق بیرون شو به[۷]، | |||||
جامیش به از ملک[۸] فریدون صد بار، | خشت سر خم ز تاج کیخسرو به. |
۵۰۳ – ۲۵۷ رز
آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو، | بر درگه او شهان نهادندی رو، | |||||
دیدم بسر کنگرهاش فاختهای | بنشسته همیگفت که «کو کو کو کو؟!» |
۵۰۴ – ۲۵۸ رز
آنم که پدید گشتم از قدرت تو، | پرورده شدم بناز در نعمت تو، | |||||
صد سال بامتحان گذر خواهم کرد؛ | تا جرم منست بیش یا رحمت تو؟ |