برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۴۰۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

رباعیات خیام
۳۹۹
 

۵۶۲ – ۲۱۱ حج

  در ده لعل مشکبو؛ ایساقی، تا باز رهم ز گفتگو؛ ایساقی،  
  یک کوزهٔ می بده از آن پیش که دهر خاک من و تو کند سبو؛ ایساقی.  

۵۶۳ – ۲۲۵ حج

  در دیده بجای آب نم بایستی، یا با غم او صبر بهم بایستی،  
  یا عمر باندازهٔ غم بایستی، یا مایهٔ غم چو عمر کم بایستی.  

۵۶۴ – ۳۰۹ رز

  در سنک اگر شوی چو نار؛ ایساقی، هم آب اجل کند گذار؛ ایساقی،  
  خاکست جهان؛ غزل بگو؛ ای مطرب، با دست نفس؛ باده بیار؛ ایساقی.  

۵۶۵ – ۱۲۴ حج – ۳۲۳ رز

  در عالم اگر بدو بود[۱] دسترسی، هان تا نزنی تو جز بنیکی[۲] نفسی.  
  پیش از من و تو بیازمودند بسی؛ دنیا نکند بغیر آزار کسی.  

۵۶۶ – ۳۱۰ رز

  در کارگه کوزه گری کردم رای، در پایهٔ چرخ دیدم استاد بپای،  
  میکرد دلیر، کوزه را دسته و سر از کلّهٔ پادشاه و از پای گدای.  

۵۶۷ – ۱۵۴ بو

  در گوش دلم گفت فلک پنهانی: «حکمی که قضا بود ز من میدانی،  
  در گردش خویش اگر مرا دستی بود؛ خود را برهاندمی ز سرگردانی»  

۵۶۸ – ۳۱۱ رز

  رو بیخبری گزین؛ اگر با خبری؛ تا از کف مستان ازل باده خوری.  
  تو بی خبری، بیخبری کار تو نیست؛ هر بی خبری را نرسد بیخبری.  

۵۶۹ – ۲۳۴ حج

  روزی که رخم برنک آبی یابی، در کنج دلم بسی خرابی یابی،  
  در بحر دو دیده‌ام اگر غوطه زنی؛ گر گم نشوی مردم آبی یابی.  

  1. رز – گر هست ترا درین جهان.
  2. رز – زنهار مزن بی می و ساقی.