- رفتند و رویم و دیگر آیند و روند؛
- یکدم بمراد خویشتن نابوده»
«دیگر موضّح میدارد که این فقیر در سبزوار نسخهای بخطّ نظامی عروضی دید و بر ذیل نسخه مکتوب آنکه در اثنیعشر و خمسمائه در بلخ در خدمت حضرت استادی حکمت مآبی رسیدم و رخصت کعبهٔ مکرّمه طلبیدم در اثنای سخنان فرمود که بعد از عود قبر مرا در موضعی یابی که باد شمال بر او گلافشانی کند بعد از سه سال که مراجعت افتاد، در خاطر خطور میکرد که هرگز از آن مظهر سخنان گزاف و مکرر استماع نیفتاده و چون باستراباد رسیدم استفسار احوال ایشان رفت: چنان معلوم شد که به نیشابور تشریف آوردهاند. مشیاً علیالرّأس احرام ملازمت بسته به نیشابور راند. گفتند که در همین ولا بجوار حق پیوستهاند. بزیارت ایشان عزیمت نموده شد. ملاحظه رفت در کنار دیوار باغی ایشان را دفن کرده بودند و درختان میوهدار که از دیوار باغ سر بیرون کرده و چندان شکوفه باد از دیوار باغ بیرون فشانده که قبر درمیان شکوفه ناپیدا شده بود معلوم شد که آن سخن که حکیم خیام فرموده بگزاف نبوده، بعد از رقّت و استمداد بمسکن شریفش متوجّه گشتم پیرزالی دیدم نشسته محزون، چون مرا دید آشنا یافت استفسار احوال کرد بعد از وظایف تعزیت و خاطر جوئی اخبار استاد شاگردی که ممهّد بود تأکید یافت و چون تفتیش حالات ماضیه رفت؛ گفت: «بعد از وفات بنه روز او را در واقعه دیدم که بسیار خوشحال بود. پرسیدم که با وجود ملاهی و مناهی خوشحالی از چیست با وجود آنکه لیلاً و نهاراً دعای من این بود که خدایا بر عُمَر رحمت کن. از این سخن که گفتم بسیار مکدّر گشت و بهم برآمد و خشمگین شد و این رباعی بگفت:–
«ای سوختهٔ[۱] سوختهٔ سوختنی | ||||||
وی آتش دوزخ از تو افروختنی، |
- ↑ سوختهٔ اول در اینجا بمعنی (طالب عالم) است فارسیزبانان هرات هنوز هم طلاب علوم دینی را سوخته میگویند و اینکه ترکان اسلامبول هم طلبه را سوخته با حاء مهمله میگویند از اینجا گرفتهاند. آنان بجای خاء معجمه معمولا حاء مهمله بکار میبرند، چنانکه خانم را هم حانم میگویند.