برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۸۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ماخذهای عربی
۷۹
 

از طلوع آفتاب نزد وی رفته درس حکمت میخواند و چون پیش مردم حاضر میشد نام او را بزشتی میبرد. خیام فرمود گروهی از طبّالان و بوقیان را گرد آوردند و آنانرا خانه خود پنهان کرد و هنگامی که فقیه بر عادت معمول، جهة خواندن درس باز آمد، خیام دستور داد طبلها و بوقها را بصدا درآوردند و مردم از هر سو رو بجانب خانه او نهادند. آنگاه خیام خطاب بحضار کرده گفت: «ای مردم نیشابور، این عالم شما، هر، روز همین وقت میاید و از من دانش میآموزد: ولی پیش شما از من بنحوی یاد می‌کند که میدانید. اگر من چنانم که او گوید؛ پس چرا کالای دانش مرا میخرد وگرنه بچه سبب نام استاد بزشتی برد؟!.» چیزیکه زکریای قزوینی بر گفتار پیشینیان خود دربارهٔ خیام افزوده دو حکایت است یکی مـرغ ساختن او در بعضی از رباط و دومی درس خواندن فقیهی از وی حکایت اوّل بعید نیست صحت داشته باشد؛ زیرا محتمل است که آنرا بشکل باز شکاری ساخته باشد و مرغانی مانند کبوتران از آن دوری جویند؛ چنانکه مترسکهائی که دهقانان در باغها و بستانها برای دور داشتن حیوانات مضرّه در عصر ما هم بکار میبرند، از این قبیل است؛ اما حکایت دوم بنظر نگارنده از جمله افسانه‌هائی است که دربارهٔ خیام ساخته شده و دلیل سستی اساس آن در ذیل گفتار شمس‌الّدین تبریزی قبلاً نگاشته شده است.

۸

ابوالّثنا قطب‌الّدین محمّدبن مسعود شیرازی متوفی در سال ۷۱۰ هجری قمری در کتاب (الّتحفة الّشامیّة فی الهیئة) که آنرا بسال ۶۸۴ تألیف کرده مینویسد:–

«التاریخ الملکی منسوب الی الّسلطان جلال الّدوله ملکشاه ابـن الب ارسلان الّسلجوقی و الّسبب فیها انّه اجتمع فی حضرته جماعة من الحکماء و منهم عمر الخیام و الحکیم اللوکری و غیرهما .. الخ».

یعنی؛ «تاریخ ملکی منسوبست به سلطان جلال الّدوله ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقی و سبب در آن اینست که اجتماع کرد در دربار او گروهی از حکما که از آن جمله بود عمر خیام و حکیم لوکری و غیرهما .. تا آخر».