برگه:Neyrangestaan.pdf/۶۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۶۱
نیرنگستان

من نگفتم ماهی صد دینار آجیل مشکل گشا بگیر؟ صد دینار زیر کند هست بردار آجیل مشکل گشا بگیر.» آن سوار غیب شد او هم از خواب پرید. پا شد آمد دم زندان بیک جوانی گفت این صد دینار را برایم آجیل مشکل گشا بگیر. او گفت برو من عروسی دارم فرصت ندارم آجیل بگیرم. گفت: برو ای جوان که عروسیت عزا بشود. یک جوان دیگر آمد گفت: این صد دینار را آجیل مشکل گشا بگیر. گفت من ناخوش دارم دم مرگ است میخواهم بروم سدر و کافور بگیرم. گفت الهی ناخوشت خوب بشود، جوان رفت آجیل برایش گرفت و آورد هیچی این را آورد و بخش کرد، قصه‌اش را هم گفت. از آنجا بشنو زن پادشاه رختش را کند رفت توی حوض آب تنی بکند یکوقت دید یک کلاغی عنبرچه‌اش را دم تکش گرفته آورد انداخت روی رختهایش. زن پادشاه گفت ای داد بیداد این چه کاری که کردم اینها را بیخود حبس کردم؟ آنها را از حبس مرخص کردند و اسباب زندگیشان را پس دادند. اینها رفتند پی کار خودشان اون دو تا جوان که دم زندان رد شدند اولی رفت خانه دید عروس مرده دومی رفت دید مرده شان زنده شده. خدا همچین که مشکل از کار آنها وا کرد از کار شما هم وا کند.»

سفره بی‌بی سه‌شنبه - این سفره در روز سه شنبهٔ آخر شعبان پهن میشود. چیزهائیکه در آن است عبارت است از کاچی آسمان‌ندیده بی‌شیرینی که شیرینی آنرا جداگانه میگذارند،