این برگ همسنجی شدهاست.
۲۵۳
وقتی که طلوع صبح ازرق باشد | ||||||
باید بکفت می مروّق باشد | ||||||
گویند در افواه که حق تلخ بود | ||||||
باید بهمه حال که می حق باشد |
۲۵۴
هان تا ننهی بر دل خود غصّه و درد | ||||||
تا جمع کنی سیم سفید و زر زرد | ||||||
زان پیش که گردد نفس گرم تو سرد | ||||||
با دوست بخور که دشمنت خواهد خورد |
۲۵۵
هر جرعه که ساقیش بآب افشاند | ||||||
در دیدهٔ گرم آتش دل بنشاند | ||||||
سبحان الله تو باده می پنداری | ||||||
آبی که ز صد درد دلت برهاند |