این برگ همسنجی شدهاست.
۲۷۱
افلاک که جز غم نفزایند دگر | ||||||
ننهند بجا تا نربایند دگر | ||||||
نا آمدگان، اگر بدانند که ما | ||||||
از دهر چه میکشیم نایند دگر |
۲۷۲
ای خواجه فقیه چون ترا نیست خبر | ||||||
چندین ز چهٔ منکر هر اهل نظر | ||||||
ایشان همه از صانع و صنعش گویند | ||||||
تو از دم حیض و از نجاسات دگر |
۲۷۳
ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر | ||||||
باغ طربت ز سبزه آراسته گیر | ||||||
و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم | ||||||
بنشسته و بامداد برخاسته گیر |