این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۲۸۳
در موسم گل بادهٔ گلرنگ بخور | ||||||
با نالهٔ نای و نغمهٔ چنگ بخور | ||||||
من می خورم و عیش کنم با دل شاد | ||||||
گر تو نخوری من چکنم سنگ بخور |
۲۸۴
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار | ||||||
بر پاره گِلی لگد همی زد بسیار | ||||||
و آن گِل بزبان حال با او میگفت: | ||||||
من همچو تو بودهام مرا نیکو دار |
۲۸۵
زان می که شراب جاودانیست بخور | ||||||
سرمایهٔ لذت جوانیست بخور | ||||||
سوزنده چو آتش است لیکن غم را | ||||||
سازنده چو آب زندگانیست بخور |