این برگ همسنجی شدهاست.
۴۱۸
ابریق می مرا شکستی ربّی | ||||||
بر من در عیش را ببستی ربّی | ||||||
بر خاک بریختی می ناب مرا | ||||||
خاکم بدهن مگر تو مستی ربّی |
۴۱۹
از آمدن بهار و از رفتن دی | ||||||
اوراق وجود ما همی گردد طی | ||||||
می خور مخور اندوه که فرمود حکیم | ||||||
غمهای جهان چو زهر و تریاقش می |
۴۲۰
از دفتر عمر برگرفتم فالی | ||||||
ناگاه ز سوز سینه صاحب حالی | ||||||
میگفت: خوشا کسیکه اندر بر او | ||||||
یاریست چو ماهیّ و شبی چون سالی |