این برگ همسنجی شدهاست.
۴۴۵
تنگی می لعل خواهم و دیوانی | ||||||
سدّ رمقی باید و نصف نانی | ||||||
وانگه من و تو نشسته در ویرانی | ||||||
خوشتر بود آن ز ملکت سلطانی |
۴۴۶
جز راه قلندران میخانه مپوی | ||||||
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی | ||||||
بر کف قدح باده و بر دوش سبو | ||||||
می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی |
۴۴۷
چندانکه نگاه میکنم هر سوئی | ||||||
در باغ روانست ز کوثر جوئی | ||||||
صحرا چو بهشتست ز دوزخ کم گوی | ||||||
بنشین به بهشت با بهشتی روئی |