برگه:RobaiyatKhayyamRamazani.pdf/۱۹۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۴۵۷

  در سنگ اگر شوی چو نار ایساقی  
  هم آب اجل کند گذار ای ساقی  
  خاکست جهان غزل بگو ای مطرب  
  بادست نفس باده بیار ای ساقی  

۴۵۸

  در کارگه کوزه گری کردم رای  
  در پایهٔ چرخ دیدی استاد بپای  
  میکرد دلیر کوزه را دسته و سر  
  از کلهٔ پادشاه و از دست گدای  

۴۵۹

  در گوش دلم گفت فلک پنهانی  
  حکمی که قضا بود ز من میدانی  
  در گردش خویش اگر مرا دست بدی  
  خود را برهاندمی ز سرگردانی