این برگ همسنجی شدهاست.
۴۶۰
رو بیخبری گزین اگر باخبری | ||||||
تا از کف مستان ازل باده خوری | ||||||
تو بیخبری بیخبری کار تو نیست | ||||||
هر بیخبری را نرسد بیخبری |
۴۶۱
زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری | ||||||
پر کن قدحی بخور بمن ده دگری | ||||||
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری | ||||||
خاک من و تو کوزه کن کوزهگری |
۴۶۲
زنهار کنون که میتوانی باری | ||||||
بردار ز خاطر عزیزان باری | ||||||
کاین مملکت حسن نماند جاوید | ||||||
از دست تو هم برون رود یکباری |