این برگ همسنجی شدهاست.
۶۴
چون لاله بنوروز قدح گیر بدست | ||||||
با لاله رخی اگر ترا فرصت هست | ||||||
می نوش به خرّمی که این چرخ کبود | ||||||
ناگاه ترا چو خاک گرداند پست |
۶۵
چون مردن تو مردنِ یکبارگی است | ||||||
یکبار بمیر. این چه بیچارگی است | ||||||
خونیّ و نجاستیّ و مشتی رگ و پوست | ||||||
انگار نبود این چه غمخوارگی است |
۶۶
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست | ||||||
نتوان بامید شک همه عمر نشست | ||||||
هان تا ننهیم جام می از کف دست | ||||||
در بیخبری مرد چه هشیار و چه مست |