این برگ همسنجی شدهاست.
۶۷
چون نیست ز هرچه نیست جز باد بدست | ||||||
چون هست بهرچه هست نقصان و شکست | ||||||
انگار که هست هرچه در عالم نیست | ||||||
پندار که نیست هرچه در عالم هست |
۶۸
خاکی که بزیر پای هر حیوانیست | ||||||
کفِّ صنمی و چهرهٔ جانانیست | ||||||
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانیست | ||||||
انگشت وزیر یا سر سلطانیست |
۶۹
خیّام تنت بخیمهای ماند راست | ||||||
جان سلطانی که منزلش دارِ بقاست | ||||||
فرّاش ازل ز بهر دیگر منزل | ||||||
نه خیمه بیفکند چو سلطان برخاست |