این برگ همسنجی شدهاست.
۱۳۰
نیکیّ و بدی که در نهاد بشر است | ||||||
شادیّ و غمی که در قضا و قدر است | ||||||
با چرخ مکن حواله کاندر ره عشق | ||||||
چرخ از تو هزاربار بیچارهتر است |
۱۳۱
هرچند که از گناه بدبختم و زشت | ||||||
نومید نیم چو بت پرستان ز کنشت | ||||||
اما سحری که میرم از مخموری | ||||||
می خواهم و معشوق چه دوزخ چه بهشت |
۱۳۲
هر دل که در او مهر و محبت نسرشت | ||||||
خواه اهل سجاده باش خواه اهل کنشت | ||||||
در دفتر عشق نام هر کس که نوشت | ||||||
آزاد ز دوزخ است و فارغ ز بهشت |