نامی از عمر خیّام در آن برده شده است در اشعار خاقانی شیروانی است که باصحّ اقوال درسنهٔ ۵۹۵ وفات یافته است در یکی از قصاید خود گوید:
زان عقل بدو گفت که ای عمر عثمان | هم عمر خیامی و هم عمر خطاب |
یعنی هم در علم دارای اولین رتبهٔ مانند عمر خیام و هم در عدل صاحب نخستین درجهٔ چون عمر بن خطاب
بعد از اشعار خاقانی شیخ نجمالدین ابوبکر رازی معروف بدایه در کتاب مرصاد العباد که در سنهٔ ۶۲۰ تألیف شده است بتقریبی ذکری از عمر خیّام نموده وعین عبارتش اینست
«... و معلوم که روح پاک علوی و روحانی را در صورت خاکی سفلی ظلمانی کشیدن چه حکمت بود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابی صورت چراست و باز در حشر قالب را نشر کردن و کسوت روح ساختن سبب چیست، آنکه از زمرهٔ اولئک کالانعام بل هم اضلّ بیرون آید بمرتبهٔ انسانی رسد و از حجاب غفلت یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون خلاص یابد و قدم بذوق و شوق در راه سلوک نهد و آن بیچاره فلسفی و دهری و طبایعی که ازین هر دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشته تا یکی را از فضلا که بنزد ایشان بفضل و حکمت و کیاست و معرفت مشهور است و آن عمر خیام است از غایت حیرت و ضلالت این بیت می باید گفت.
در دایرهٔ کامدن و رفتن ماست | آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست | |||||
کس می نزند دمی درین عالم راست | کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست |
و ایضاً
دارنده چو ترکیب طبایع آراست | باز از چه قبل فکند اندر کم و کاست | |||||
گر زشت آمدیس این صور عیب کراست | ور نیک آمد خرابی از بهر چراست» |