این برگ همسنجی شدهاست.
۲۰۸
در چشم تو عالم ارچه میآرایند | ||||||
مگرای بدان که عاقلان نگرایند | ||||||
بسیار چو تو شدند و بسیار آیند | ||||||
بربای نصیب خویش کت بربایند |
۲۰۹
در دل نتوان درخت اندوه نشاند | ||||||
همواره کتاب خُرّمی باید خواند | ||||||
می باید خورد و کام دل باید راند | ||||||
پیداست که چند در جهان خواهی ماند |
۲۱۰
در دهر کسی بگلعذاری نرسید | ||||||
تا بر دلش از زمانه خاری نرسید | ||||||
در شانه نگر که تا بصد دنده نشد | ||||||
دستش بسرِ زلف نگاری نرسید |