برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۱۴۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

یا اگر هست معلوم شدنی نیست. عقل بشر آنچه در توانائی او است دریافته و استادان فن آن معلومات را در تصانیف خود برای ما ودیعه گذاشته‌اند، و تکلیف ما جز این نیست که علوم را از آن تصنیفها یا کتابهائی که آن‌ها را شرح و توضیح نماید فرا گیریم، و از خود تصرفی ننمائیم و اگر قوهٔ فکری داریم همواره مصروف ورزیدن همان افکار سازیم، و هرجا مشکلی پیش آید رجوع کنیم به اینکه پیشینیان چه گفته‌اند، و در میان دانشمندان گذشته کسانی که مطاعیت و مسلمیت مخصوص داشتند ارسطو و «سن طماس» بودند، چنانکه عادت براین جاری شده بود که در مسائلی که محل اختلاف می‌شد هرگاه حجت قاطع می‌خواستند بیاورند می‌گفتند: «استاد چنین گفته است.»[۱]

شک نیست که نتایجی که پیشینیان از مجاهدات علمی خود حاصل نموده، و آراء و انظاری که اظهار کرده بودند و شمه‌ای از آن را در این کتاب باز نمودیم حیرت انگیز است.

بلندی مقام قدما و هنوزهم بنای علم و حکمت بر بنیادی است که آن بزرگواران پی افکنده‌اند، و قدر و منزلت ایشان نزد ارباب بصیرت بهیچوجه کاسته نشده، بلکه روزافزون است. ولیکن اشتباه متأخرین در این بود که علم را تمام شده می‌دانستند، غافل از اینکه علم تمام نصیب هیچکس نشده و نمیشود، اشتباه متاخرین بلکه بشر در هر درجه از فهم و فطانت باشد نسبت معلوماتش به مجهولات، مانند قطره و دریا است. و انسان هرچه بیناتر شود به نادانی خود بیشتر پی می‌برد، چنانکه علم بشری را میتوان فقط آگاهی به مجهولات دانست، و منتهای شرافت کسانی که عالم و فیلسوف خوانده میشوند آنست که: ما را به نادانی ما آگاه‌تر سازند، یا راهی برای کسب معرفت باز نمایند، و بلندی قدر افلاطون و ارسطو بهمین است که دریچه‌ای به جانب معرفت گشوده، و راهی باز نموده‌اند، و خود آن‌ها


  1. Magister dixit
–۱۳۲–