برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۱۸۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

می‌گوید، و برهان وجودی هم بر ذات باری[۱] مبنی بر همین اساس است، و هر کس دربارهٔ نفس و معقولات عقیدهٔ دکارت و آنسلم و افلاطون را داشته باشد، ناچار این فقرات را تصدیق می‌کند و نزاع همه برمیگردد به اینکه: آیا معقولات حقیقت دارند؟ یا فقط تصاویری هستند که در ذهن نقش می‌یابند؟ و شاید بتوان گفت بیان دکارت عجب نیست، عجب از کسانی است که برای نفس وجود مجرد مستقل از بدن قائل باشند، و بنیاد عقایدشان در فلسفهٔ اولی با افلاطون و دکارت موافق نباشد، و نیز نکتهٔ دیگر توجه کردنی، مربوط بهمین بحث این است که چنانکه گفتیم: معمولا محققان وجود عالم جسمانی را مسلم دانسته، از آن به مجردات پی می‌برند، دکارت عکس این روش را پیش گرفته از مجردات پی به عالم محسوس برده است. و چون به عقیدهٔ دکارت دربارهٔ تصورات فطری و ذات باری و بداهت عقلی درست پی بردیم، مشکل استدلال «دوری»[۲] او را هم می‌توان حل کرد، و من آن را این قسم تأویل می‌کنم که می‌خواهد بگوید: خدا ذاتی است که وجودش نظام و سامان داشتن جهان است، و اگر به وجود چنین ذاتی معتقد نباشیم کارهای عالم را بی‌سامان و هرج و مرج باید بدانیم، در آنصورت به وجود حقایق ثابتی[۳] درجهان نمی توانیم معتقد باشیم، پس: من چگونه اطمینان کنم که آنچه امروز حقیقت می‌یابم، فردا هم حقیقت باشد؟ اما چون دانستم که خدا هست به صحت حقایقی که درمی‌یابم می‌توانم اطمینان کنم. این است که یک جا در وجود باری به بداهت عقلی استناد می‌کند، و یک جا اطمینان به بداهت را از وجود باری میداند و این استدلال به نظر «دوری» می‌آید.

پس: در مابعدالطبیعه هم نمیتوان گفت فکر دکارت بی پایه و مایه است، مگر اینکه در بنیاد فکر او مناقشه کنیم، و آن داستان دیگری است. در هر صورت مطلب قابل تأمل است و از مطالعهٔ آن فکرهای نیکو برای شخص پیش می‌آید، چنان که برای مردمان صاحبنظر پیش آمده، و از این پس معلوم خواهیم کرد.


  1. رجوع کنید به صفحهٔ ۱۵۳ و ۹۲
  2. رجوع کنید به صفحهٔ ۱۶۹
  3. رجوع کنید بصفحهٔ ۱۵۶
–۱۷۵–