برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۱۹۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

هرچند تا زمانیکه آداب و عادات مردم دیگر را فقط مینگریستم[۱] موجباتی برای یقین نمی‌یافتم و تقریباً همان اندازه اختلاف که در آراء فلاسفه دیده بودم در احوال مردم مشاهده میکردم، و بنابراین بزرگتر سودی که از این سیر در انفس میبردم این بود که بسیار چیزها میدیدم که پیش ما سخیف و رکیک است ولی اقوام بزرگ دیگر آنها را میپذیرند و معمول میدارند و از اینرو عبرت میگرفتم که عقاید و ملکاتی را که فقط از راه انس و عادت پیدا کرده‌ام چندان مسلم نپندارم و از این راه کم کم بسیاری از اشتباهات را از خود دور میکردم که روشنی طبیعی ذهن را مایهٔ تیرگی است و مانع از آنست که شخص بدرستی تعقل نماید. اما چون چندسال از عمر خود را بمطالعهٔ کتاب جهان بسر بردم و در تحصیل تجربه کوشش نمودم یکروز بر آن شدم که در خود نیز بنای مطالعه گذارم و تمام قوای ذهن خویش را برای اختیار راههائی که باید بپیمایم بکار برم و گمان دارم که فواید مهاجرت از وطن و دوری از کتب سبب شد که از آن مطالعه بسی بیشتر سود بردم.


بخش دوم

آن زمان در آلمان بودم و بمناسبت جنگی که هنوز هم بپایان نرسیده است[۲] بآن سرزمین رفته و چون از تماشای تاجگذاری امپراطور[۳] بسپاه برمیگشتم، آغاز زمستان در لشکرگاهی درنگ کردم و آنجا همصحبتی نبود که مرا مشغول کند، و از حسن اتفاق اندیشه‌ای در دل و هوائی در سر نداشتم که حواسم را پریشان سازد. پس همواره تنها در حجره کنار آتش بسر میبردم و فرصت تفکر داشتم و یکی از نخستین فکرها که بخاطرم رسید این بود که غالباً مصنوعاتی که دارای اجزاء بسیار دست استادان چند در آن کار بوده است بکمال چیزهائی


  1. یعنی مورد تحقیق قرار نمیدادم و فقط نظاره میکردم.
  2. جنک سی ساله که یازده سال پس از نگارش این رساله بپایان رسید.
  3. فردیناند دوم پادشاه بهم و مجارستان.
–۱۸۸–