برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۰۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

همین سان چون مرا عقل بر آن داشت که در عقاید خود مردد باشم برای اینکه در اعمالم باری بحال تردید نمانم و بتوانم تا ممکن است بخوشی زندگانی کنم یک دستور اخلاقی موقت برای خود برگزیدم و آن مبنی بر سه چهار اصل بود که اینک برای شما از بیان آن تن نمیزنم.

اصل اول اینکه پیرو قوانین و آداب کشور خود باشم، و دیانتی را که خداوند دربارهٔ من تفضل کرده و از کودکی مرا بآن پرورده است پیوسته نگاه بدارم و در امور دیگر پیروی کنم از عقاید معتدل دور از افراط و تفریط که خردمندترین اشخاصی را که باید با آنها نشست و برخاست کنم به آن معتدل و عامل یابم، زیرا چون معتقدات خود را کنار می‌گذاشتم که به آزمایش در آوردم همانا بهترین کار این بود که عقاید خردمندترین مردم را پیروی کنم چون ممکن است میان ایرانی‌ها و چینی‌ها هم کسانی بدانشمندی خود ما باشند[۱] سودمندتر آن دانستم که دانشمندانی را که با آنها باید آمیزش داشته باشم مقتدای خود قرار دهم و برای اینکه بدانم براستی عقاید آنها چیست آنچه را بآن عمل می‌کنند مناط بدانم نه آنچه می‌گویند، زیرا با فساد اخلاق ما کمتر کسی حاضر میشود آنچه را که معتقد است بگوید گذشته از این که بسیاری از مردم از عقاید خویش آگاه نیستند، چه عملی از ذهن که مایهٔ اعتقاد بامری می‌شود غیر از آنست که علم به اعتقاد را حاصل می‌کند[۲] و غالباً این دو عمل با هم جمع نمی‌شود. و هرگاه می‌دیدم در یک امر چندین عقیده یکسان پذیرفته است، آنرا که معتدل‌تر بود برمی‌گزیدم چه عقاید معتدل همواره در عمل آسانتر و بر حسب ظاهر بهتر است، از آنرو که آنچه زیاده روی و از حد اعتدال بیرون باشد برحسب عادت بد است و میانه روی باین ملاحظه


  1. جواب از سؤال مقدر میدهد و میخواهد برساند که چاره جز پیروی از دانشمندان کشور خود نیست، زیرا که دانشمندان ممالک دیگر دسترسی ندارد و از میان اقوامیکه آنزمان بتمدن و دانشمندی معروف بودند ایرانیها و چینی‌ها را بمناسبت دوری و دسترس نبودن مثال می‌آورد
  2. مصنف اعتقاد را ناشی از اراده میداند که قوهٔ فعالهٔ نفس است و علم قوهٔ منفعلهٔ او است.
–۱۹۹–