برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۱۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

هستم از درک همهٔ تعمت‌های حقیقی که برای من میسر است نیز مطمئن باشم. خاصه اینکه چون ارادهٔ ما مایل بطلب یا دفع چیزی نمی‌شود مگر بسبب اینکه فهم ما آن را نیک یا بد جلوه می‌دهد پس کردار نیک بسته است بفهم درست[۱] و اگر شخص به نیکوتر وجهی فهم کند نیکوتر علمی که بر آن قادر است نیز می‌نماید یعنی همهٔ فضایل و نعمت‌های دیگر را که ممکن است دارا می‌شود و هرکس بر این قضیه یقین کند البته خرسند خواهد بود.

پس از آن که این اصول را بدست آوردم و آن‌ها را با حقایق ایمان که همیشه خاطرم بر امور دیگر مقدم میدارد بیک سو گذاشتم بر آن شدم که دیگر معتقدات خویش را می‌توانم بلامانع دور بیندازم و از آنجا که امیدوار بودم بآمیزش با مردم باینکار بهتر بپردازم تا با آرامیدن در حجره و کنار آتش که همهٔ تفکرات پیشین در آنجا برای من روی داده بود، دوبار عزم سفر کردم و پیش از آن که زمستان بآخر برسد براه افتادم و نه سال پی در پی دیار بدیار گردش نمودم و کوشیدم تا در همهٔ بازی‌هائی که در نمایشگاه جهان داده می‌شود از تماشائیان باشم نه از بازیگران، و مخصوصاً در هر امر اندیشه می‌کردم و در آنچه ممکن است آن را مشکوک سازد و ما را به اشتباه اندازد پس همواره خطاهائی که سابقاً در ذهنم راه یافته بود بیرون می‌کردم و در این باب بروش شکاکان[۲] نمی‌رفتم که تشکیک آنها محض شک داشتن است، و تعمد دارند که در حال تردید بمانند، بلکه برعکس منظور من همه این بود که به یقین برسم و از خاک سست و رمل رهائی یافته، و برسنگ و زمین سخت پا گذارم. و به گمانم که در این نیت کامیاب می‌شدم. زیرا چون کوشش داشتم غلط یا غیر هتیقن بودن قضایائی را که به نظر دارم به دلایل روشن و


  1. این مدعا موافق است با رأی سقراط و افلاطون که فضیلت را دانش میدانند.
  2. بصفحهٔ ۵۹ رجوع کنید.
–۲۰۳–