برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

واقع است بوده‌اند. و آنها را اهل عقل باید گفت. شیوهٔ ایشان چنانکه گفتیم شیوهٔ تعقل و استدلال عقلی گفته می‌شود در مقابل مشاهده و تجربه که شیوهٔ اهل حس است.

حکمای الئاتدر اواخر مائهٔ پنجم جماعتی هم از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضرور ندانسته، بلکه آموزگاری فنون را بر عهده گرفته، سوفسطائیانشاگردان خویش را در فن جدل و مناظره ماهر می‌ساختند تا در هر مقام خاصه در مورد مشاجرات سیاسی بتوانند بر خصم غالب شوند. این جماعت به واسطهٔ تتبع و تبحر در فنون شتی که لازمهٔ معلمی بود «سوفیست»[۱] معروف شدند، یعنی دانشور، و چون برای غلبهٔ بر مدعی در مباحثه به هر وسیله متشبث بودند لفظ سوفیست که ما آن را سوفسطائی می‌گوئیم علم شد برای کسانی که به جدل می‌پردازند و شیوهٔ ایشان «سفسطه»[۲] نامیده شده است، افلاطون و ارسطو در تقبیح سوفسطائیان و رد مطالب ایشان بسیار کوشیده‌اند. ولیکن در میان اشخاصی که به این عنوان شناخته شده، مردمان دانشمند نیز بوده‌اند. از جمله یکی «افرودیقوس»[۳] است و او از حکمای بدبین بود یعنی بهرهٔ انسان را در دنیا درد و رنج و مصائب و بلیات یافته بود، و چارهٔ آن را شکیبائی و استقامت و بردباری و فضیلت و متانت اخلاقی می‌دانست، دیگری «گورگیاس»[۴] نام دارد که با استدلالاتی شبیه به مباحثات زینون و برمانیدس مدعی بود که وجود موجود نیست، و نمونهٔ آن این است: کسی نمی‌تواند منکر شود که عدم عدم است (یا به عبارت دیگر لاوجود لاوجود است) ولیکن همین که این عبارت را گفتیم و تصدیق کردیم ناچار تصدیق کرده‌ایم به این که عدم موجود است، پس یکجا تصدیق داریم که وجود موجود است و جائی دیگر ثابت کردیم که عدم موجود است بنابراین محقق می‌شود که میان وجود و عدم (لاوجود) فرقی نیست پس وجود موجود نیست.

گورگیاس به همین قسم مغالطات دو قضیهٔ دیگر را هم مدعی بود، یکی


  1. Sophiste
  2. Sophisme
  3. Piodicos
  4. Gorgias
–۱۳–