برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۲۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نور را انتقال می‌دهند، و از سیارات و ستاره‌های دنباله‌دار و زمین گفتگو به میان آورم از آن جهت که نور را منعکس می‌کنند و بالاختصاص از همهٔ اجسامی که در روی زمین موجود است سخن گویم از آن رو که یا رنگین یا حاکی ماورا یا نورانی می‌باشند. و عاقبت از آدمی بحث کنم به ملاحظهٔ اینکه ناظر نور است، حتی برای اینکه مطلب پر زننده نباشد و آنچه را در نظر داشتم بهتر به آزادی بیان کرده مجبور نشوم نسبت به عقایدی که فضلا پذیرفته‌اند رد یا قبول اظهار کنم، بنا گذاشتم که این عالم را رها نمایم تا میدان مباحثهٔ ایشان باشد و عالم دیگری فرض کنم که خداوند در جائی دیگر در فضای موهوم مقداری از ماده بیافریند و اجزاء عدیدهٔ آن را بی‌ترتیب و به انواع مختلف به حرکت در آورد، واختلاطی و هبائی[۱] فراهم کند، همان اندازه مشوش که شاعران بتوانند تخیل کنند[۲] و سپس کاری نکند جز رسانیدن همان مددی که بر حسب عادت به عالم خلقت می‌رساند، و آن را رها کند تا بر وفق قوانینی که برقرار فرموده جریان می‌یابد، و با این فرض ببینیم چه پیش می‌آید.[۳] پس بدواً احوال آن ماده را بیان کردم،


  1. Chaos
  2. اشاره است به تشویش اوضاعی که هیسیودوس شاعر یونانی در کتاب خلقت و لوکرسیوس شاعر رومی در کتاب طبیعت فرض کرده‌اند.
  3. چون منظور دکارت این بوده که کلیهٔ خلقت و امور عالم را به وجه علمی بیان کرده و تابع قوانین علم حرکات قرار دهد، و این مدعا مخالف تعلیمات اسکولاستیک و تغییراتی بوده که اولیای دین کاتولیک از مدلول توراة می‌کردند، لهذا عقاید خود را در طبیعیات به این عنوان پیش آورده که عالم موجود را موضوع بحث فرار نداده. و عالم موهومی فرض کرده و اصول متخذهٔ خود را به آن علم تطبیق نموده و خواسته است به طور غیر مستقیم برساند که عالم موجود هم تابع همان قوانین است، و جریان امور بر طبق قوانین مزبور ضروری است.
–۲۱۶–