برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۳۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ناچار اجزائی که قویترند اجزای ضعیف کم حرکت را ممانعت می‌نمایند و به تنهائی خود را بمقصد میرسانند.

در رساله‌ای که پیش ازین می‌خواستم منتشر کنم؛ همهٔ این مطالب را یک اندازه به تفصیل بیان کرده بودم، پس از آن باز نموده بودم که ساختمان اعصاب و عضلات بدن انسان چگونه باید باشد، تا روح حیوانی که درون آنست به تواند اعضا را حرکت دهد، چنانکه می‌بینیم سر بریده با آنکه بیجان است، باز اندک مدتی پس از جدا شدن از تن می‌جنبد و خاک را به دندان می‌گیرد. و نیز شرح داده بودم، که در دماغ چه تغییراتی باید واقع شود، تا خواب و بیداری عارض گردد، و در خواب رؤیا دست دهد، و چگونه روشنی و آواز و بو و مزه و گرمی و خواص دیگر اشیاء خارجی به وسیلهٔ حواس می‌توانند تصورات مختلف را در دماغ مصور کنند، و چگونگی گرسنگی و تشنگی و نفسانیات دیگر درونی در آن تأثیر می‌نمایند و حس مشترک[۱] که این تصورات را دریافت می‌کند کجا است و حافظه که آنها را ضبط می‌نماید و متصرفه[۲] که آنها را به انواع مختلف تغییر و تبدیل داده، صورت‌های جدید ترکیب می‌کند، و به همین وسیله روح حیوانی را در عضلات توزیع نموده، اعضاء بدن را به اقسام چند به حرکت میآورد، چه: از جهت اشیائی که به حواس او ظاهر می‌شوند، و چه به سبب نفسانیات درونی که در آن می‌باشند و اعضاء ما می‌توانند بدون اینکه ارادهٔ ما آنها را راه ببرد حرکت کنند و این فقره عجیب نخواهد بود، در نظر کسانی می‌دانند انسان به صنعت خود بسی ادوات و دستگاههای جنبنده می‌تواند بسازد. با اجزا و قطعات معدود، درحالی که در بدن هر حیوانی عدهٔ کثیری استخوان و عضله و عصب و شریان و ورید و اجزاء دیگر موجود است، و بنابراین بدن را مانند دستگاهی خواهند انگاشت که خداوند آن را ساخته، و تنظیم آن البته بهتر از دستگاههای بشری


  1. Sens Commun
  2. Fantaisie باصطلاح امروز Imagination
–۲۲۷–