برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بوده، و بنیاد تعلیمات او این که، انسان جویای خوشی و سعادت است، و جز این تکلیفی ندارد، اما خوشی باستیفای لذات و شهوات به دست نمیآید، بلکه بوسیلهٔ جلوگیری از خواهشهای نفسانی بهتر میسر میگردد، و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است، و بنابراین سعادت هر کس در این است که وظایف خود را نسبت بدیگران انجام دهد، و چون نیکوکاری بسته بتشخیص نیک و بد، یعنی دانائی است بالاخره فضیلت بطور مطلق جز دانش و حکمت چیزی نیست، اما دانش چون در مورد ترس و بی‌باکی، یعنی علم بر این که از چه باید ترسید و از چه نباید ترسید ملحوظ شود؛ شجاعت است، و چون در رعایت مقتضیات نفسانی بکار رود عفت خوانده میشود، و هر گاه علم بقواعدی که حاکم به روابط مردم بر یکدیگر میباشد منظور گردد عدالت است، و اگر وظایف انسان نسبت بخالق در نظر گرفته شود دینداری و خداپرستی است، و این فضایل پنجگانه یعنی: حکمت و شجاعت و عفت و عدالت و خدا پرستی، اصول اولی اخلاق سقراطی بوده است. اراده آزاد نیست یعنی انسان فاعل مختار نتواند بود مگر اینکه پیروی از عقل کند که در آن صورت نیکی و خیر را انتخاب مینماید.

وجه اعتقاد خداوند در نظر سقراط این بود که همچنان که در انسان قوهٔ عاقله هست، در عالم نیز چنین قوه‌ای موجود است، خاصه این که می‌بینیم عالم نظام دارد و بیقاعده و بی‌ترتیب نیست و هر امری را غایتی خداشناسیاست و ذات باری خود غایت وجود عالم است، پس نمیتوان مدار امور عالم را بر تصادف و اتفاق فرض نمود و چون عالم به نظام است، امور دنیا قواعد طبیعی دارد که قوانین موضوع بشری باید آنها را رعایت کند باین سبب سقراط در سیاست معتقد به قهر و زور نیست و با مردم مدارا و اقناع افکار را لازم سیاستمیداند. به عبارت دیگر سیاست را نیز مبنی بر حکمت مینماید.

ولادت «افلاطون» در سنهٔ ۴۲۷ پیش از میلاد، عمرش نزدیک به هشتاد نسبش عالی و بزرگ زاده بوده، در حدود هیجده سالگی بسقراط

–۱۸–