برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۵۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

دکارت اظهار نظر کرد: که معلومات انسان بعضی از خارج یعنی توسط حواس حاصل می‌شود ولیکن بعضی مفهومات کلی و مجرد در نفس انسان به فطرت موجود است[۱] که حقایق علمی و فلسفی را به وسیلهٔ آنها به دست می‌آورد. از قبیل تصوری که از خدا و نفس خود و جوهر و بعد زمان و مکان و مانند آنها دارد، و در واقع تصورات روشن و آشکاری که در ذهن انسان هست همان معانی است، و مدرکات حسی همه مجمل و مبهم و غیر یقینی است. این عقیده را که علم انسان مبتنی بر مفهومات مجردی است که عقل بالفطره بر آنها حکم می‌کند؛ و مستقل از حس است اروپائیان مذهب «اصالت عقل»[۲] می‌گویند.

یکی از حکمای انگلیس که «لاک»[۳] نام داشت، و معاصر لایبنیتس بود، و پس از این به تفصیل از او سخن خواهیم گفت، عقیدهٔ دکارت را باطل دانسته، همهٔ معلومات انسان را منتسب به حس و تجربه کرد، و به اینجهت عقیدهٔ او را مذهب «اصالت تجربه»[۴] می‌گویند.

لایبنیتس در این باب به مخالفت لاک برخاست و نظر به اینکه او هر علم و ادراکی را منتسب به جوهر فرد می‌کرد، و جوهر فرد را بی در و پنجره می‌دانست که چیزی از خارج بر او وارد نتواند شد، و هر چه ادراک می‌کند از درون خود او است، حتی محسوسات که به قاعدهٔ همسازی پیشین بر جوهر یعنی بر نفس معلوم می‌گردد، ولیکن در اینجا هم لایبنیتس مطلب را چنان می‌پرورد که رأی افلاطون و ارسطو و دکارت و لاک با رأی خود او همه با هم سازگار می‌شود.

به این معنی که می‌گوید: می‌توان گفت محسوسات و مدرکات نفس از خارج باو می‌رسد و تجربه حاصل می‌شود، باین اعتبار که هر فردی مدرکات فردهای دیگر را در بردارد، پس: اگرچه هرگاه جوهر امری را ادراک می‌کند در واقع یک ادراک نهانی او مبدل به ادراک


  1. Idées innées رجوع کنید بجلد اول این کتاب صفحهٔ ۱۵۱
  2. Rationalisme
  3. Locke
  4. Empirisme
–۹۸–