برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۷۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نظر به اینکه انسان معانی ذهنی خودرا به لفظ در می آورد ، و میان لفظ ومعنى مناسبات تام دائمی هست ، پس : لاك بـه مناسبت تحقیق در معانی به مبحث الفاظ نیز وارد شده ، ویکی از مـؤسسانه فلسفة لغت گردیده است. و از این مبحث نیز ما ناچاریم فقط بعضی مسائل برجسته را به اشاره خاطر نشان کنیم از اینقرار:

خداوند چون طبع انسان را مدنی و اجتماعی ساخته ، برای اینکه افراد بتوانند با یکدیگر مرتبط باشند، قوه وآلت سخنگوئی به ایشان داده است ، از این رومردم جعل الفاظ کـرده انـد ؛ یعنی بعضی صوتها را نماینده بعضی معانی قرار داده اند. و اینکار را به اختیار خود کرده اند، و ازهیچ سوالزامی نداشته و به رعایت شرایط خاصی مقید نبوده اند، و اینکه بعضی مردم میان الفاظ ومعاني مناسبت و ارتباط طبیعی رضروری فرض کرده اند خطا است؛ چه؛ اگر چنین بود نوع بشرهمه يك زبان داشتند ، وحال آنکه چنین نیست ؛ سهل است اهل يك زبان هم همیشه سخن یکدیگر را به درستی فهم نمی کنند.

اگر به سخن گفتن کودکان توجه کنیم؛ در می یابیم که در آغاز آنچه به لفظ ادا می کنند معانی جزئی است ، نخستین الفاظی که می گویند مادر ویدر ودایه است ولیکن وقتی که مادر می گویند شخص مادر خود را در نظر دارند ، نه مادر را بطور کلی، پس از آن چون مردان و زنان دیگر می بینند که شبیه به پدر و مادر ایشان هستند؛ کم کم معنی کلی مردبازن در ذهن ایشان حاصل میشود . وبقينا در نوع بشر در آغاز همچنین واقع شده ، وهمه الفاظی که جعل کرده اند نخست برای معانی جزئی بوده است ؛ وچون چیزهایی که با آنها سر و کار پیدا می کردند و اموری که به آن مبتلا میشدند بسیار شد، ناچار برای اینکه الفاظ بیشمار نشوند نظر به شباهت چیز هـا به یکدیگر اختلافات جزئی را در آنها کنار گذاشته ، و بهمه چیز های متشابه يك نام داده ، ومشابهت ها را انتزاع کرده اند . و به این وجه معانی کلی در ذهن انسان ساخته شده است . پس کلی حقیقتی ندارد.


–۱۲۴–