مباحث منطق شمرده و برهان و جدل و سفسطه وخطابه و شعر را صنایع خمسه نامیدهاند.
اما آن قسمت از آثار ارسطو که فیالحقیقه فلسفه شمرده میشود
در چند کتاب مضبوط است که عمدهٔ آنها از اینقرار است: کتاب «طبیعت
یا سماع طبیعی»[۱] کتاب «آسمان» کتاب «کون و فساد» کتاب
«نفس» کتاب «حیوانات» کتاب «آثار جو» کتاب «ما بعدالطبیعه»[۲]
به ملاحظه اینکه آن را بعد از کتاب طبیعت نوشته است، و از آن جا
طبیعت
و مابعدالطبیعهکه بیانات ارسطو در کتاب ما بعدالطبیعه
نمونهٔ کامل از تحقیقات فلسفی مجرد و بحث
در نظریات است، اسم این کتاب یعنی
ما بعدالطبیعه در زبانهای اروپائی برای نوع آن
تحقیقات و بالاختصاص برای فلسفهٔ اولی علم شده است. حکمای ما همه
این فنون را به دو عنوان درآوردهاند: مطالب سماع طبیعی و آسمان
و کون و فساد و آثار جو و معرفت نفس و حیوانات را طبیعیات یا
«حکمت سفلی» خواندهاند و مطالب مابعدالطبیعه را الهیات یا حکمت
«اولی» نامیدهاند و ریاضیات را که ارسطو چندان در آنها وارد نشده
«حکمت وسطی» گفتهاند و مجموع این فنون را «حکمت نظری»
خواندهاند در مقابل اخلاق و سیاست و تدبیر منزل که آنها را «حکمت
عملی» نامیدهاند.
خلاصهٔ فلسفهٔ اولی
ارسطو خود فلسفهٔ اولی را چنین تعریف میکند، علم به وجود از حیث اینکه وجود است، یعنی نه علم به این وجود یا آن وجود، یا فلان وجود، بلکه علم، به وجود بطور مطلق و علم به حقیقت وجود و مبادی و علل و احوال و اوصاف اصلی آن.
بنیاد فکر ارسطو با افلاطون یکی است، یعنی در باب علم هر دو متفقاند که بر محسوسات که جزئیاتند تعلق نمیگیرد، بلکه فقط کلیات معلومند