برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

عدالت است.

بالاتر از فضایل اخلاقی یا نفسانی که مذکور داشتیم فضایل عقلی است که عبارت است از: فهم و فراست و ذوق سلیم و قوهٔ تمیز و حزم و موقع‌شناسی، به عبارت دیگر: هوشمندی و خردمندی که شخص بداند فضائل عقلی در هر موقع چه باید کرد و این فضیلت به طول زمان و تجربه و آزمودگی حاصل شود، و سقراط حق داشت که فضیلت را با دانش مرتبط می‌دانست اما اشتباه می‌کرد که آن را عین دانش می‌پنداشت زیرا انسان جنبهٔ حیوانیتی دارد که همیشه پیرو خرد نمی‌شود و بسا باشد که در استیفای لذت شهوانی یا پرهیز از رنج و الم خودداری و بردباری ندارد. از طرف دیگر فضایل نفسانی هم در بعضی اشخاص بالطبیعه موجود است، اما تا وقتی که فضایل عقلی آن را رهبری و اداره ننموده اعتباری به آن نیست.

از جمله چیزها که ارسطو برای سعادت انسان واجب می‌داند دوستی است، و در اسباب و شرایط و لوازم و چگونگی دوستی تحقیقات مبسوط نموده، و آن یکی از بهترین مباحث کتاب او است، دوستان را سه طبقه دوستی می‌کند، اول جماعتی که دوستی آنها مبنی بر نفع است، و این غالباً در سالخوردگان دیده می‌شود. دوم گروهی که دوستی ایشان برای تمتع و تفنن است، دوستی جوانان اغلب از این نوع است، سوم دوستان حقیقی و کسانی که از آنها خود آنها را می‌خواهند، یعنی نیکان و دوستی آنها بالطبع نافع و با تمتع نیز می‌باشد. این نوع دوستی البته کمیاب است و بطول زمان دست می‌دهد، و غالباً میان اشخاص همپایه و هم‌درجه حاصل می‌شود چه انسان محتاج بمؤانست و همدمی است، و لازمهٔ دوستی معاشرت و استفاده از یکدیگر است، و هرچه فایدهٔ دو طرف برای یکدیگر به برابری نزدیکتر باشد دوستی استوارتر است، و در این مقام این بحث پیش می‌آید که: آیا انسان باید خودخواه باشد یا غیر را بخواهد؟ اگر خودخواهی فداکاری و خودخواهی اصل است چرا بدنما است و با وجود آن دوستی خالص نمی‌شود؟ عکس آن را هم نمی‌توان تصدیق کرد، چه: آشکار است که انسان هرچه می‌خواهد برای خود

–۴۶–