برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

و غایت مطلوب است حاصل گردد.

برخی افلاطون که افراد خانواده را در جماعت مستهلک می‌سازد و سعادت جماعت را منظور قرار می‌دهد. ارسطو افراد را اصل می‌داند چه، هیئت اجتماعیه که وجود مستقل از افراد ندارد، بدون سعادت اشخاص چگونه سعید تواند بود؟ و هم‌چنین بر خلاف افلاطون مالکیت شخصی را واجب و هیئت خانواده را بنیان زندگانی اجتماعی و بهترین اقسام ادارهٔ آن می‌شمارد، که: پدر در رأس جمعیت افراد و خانواده واقع، و خانواده را در خیر و صلاح همه راه میبرد و زن و فرزند را که عقلشان نمو نکرده تربیت می‌کند، داد را رعایت می‌نماید و از داد بهتر مهربانی و شفقت می‌ورزد. فرزندان نسبت به پدر پرستش، و با یکدیگر دوستی باید داشته باشند. زن هرچند با شوهر برابر نیست، و باید پیرو او باشد، حقوق دارد و باید دربارهٔ او هم داد و مردانگی منظور داشت، و شریک در امر خانواده پنداشت، وجود بندگان هم در خانواده ضرور است، نظر به این که مردم در استعداد و فهم و هوش یکسان نیستند، و یونانیان از اقوام دیگر اشرف‌اند، و اگر آنها را به بندگی بگیرند رواست، که، آزادگان باید بفراغت به وظایف انسانیت و کسب معرفت و تفکر بپردازند و کارهای بدنی را به بندگان واگذارند، که در حکم بهائم و به منزلهٔ آلات و ادوات‌اند، و اگر ادوات به خودی خود کار می‌کردند، البته حاجت به وجود بندگان نبود، خلاصه: بندگان اموال خداوندان می‌باشند و حقوقی بر آنها ندارند جز اینکه البته آنها را آزار نباید کرد که آنهم خلاف مصلحت است.

بشر در زندگانی به مال و ثروت محتاج است، و ابتدا آنرا به طور ساده و طبیعی از آب و خاک تحصیل می‌نموده و در جمعیت‌های کوچک به خوشی زیست می‌کرده است. کم‌کم مال فراوان شد و معاوضه پیش آمد، و چون دامنهٔ مبادلات وسیع گردید به زندگانی اجتماعی ثروت فساد راه یافت، مشکلات معاوضه منتهی به اختراع نقود شد، مسئلهٔ ارزش و بهای اجناس و بازرگانی و صرافی و مرابحه و ریا و کارگری و کارفرمائی و

–۴۹–