برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۸۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

محسوس و معقول نظاره و مشاهده می‌خواهد. اما هنوز آرام نمی‌گیرد و بیقرار است، و آنچه مطلوب حقیقی او است خیر یا وحدت است، و به مشاهدهٔ او قانع نیست بلکه وصال او را طالب و جویای «اتحاد»[۱] با او است، چه: وطن حقیقی ما وحدت است. آرزوی ما بازگشت به آن میهن می‌باشد و سیر به سوی آن با قدم سر میسر نیست. چشم سر را باید بست، و دیدهٔ دل را باید گشود، آنگاه دیده می‌شود که آنچه می‌جوئیم از ما دور نیست، بلکه در خود ما است، و این وصال یا وصول به حق حالتی است که برای انسان دست می‌دهد و آن «بیخودی»[۲] است. در آن حالت شخص از هرچیز حتی از خود بیگانه است. بیخبر از جسم و جان، فارغ از زمان و مکان، از فکر مستغنی، از عقل وارسته، مست عشق است؛ و میان خود و معشوق یعنی نفس و خیر مطلق واسطه نمی‌بیند، و فرق نمی‌گذارد؛ و این عالمی است که در عشق مجازی دنیوی عاشق و معشوق به توهم در پی آن می‌روند، و به وصل یکدیگر آن را می‌جویند، ولیکن این عالم مخصوص به مقام ربوبیت است، و نفس انسان مادام که تعلق به بدن دارد تاب بقای در آن حالت نمی‌آرد و آن را فنا و عدم می‌پندارد. الحاصل: آن عالم دمی است؛ و دیر دیر دست می‌دهد، و فلوطین مدعی بود که در مدت عمر چهار مرتبه آن حالت دیده، و این لنت چشیده است.

* * *

از بیان اجمالی که از حکمت فلوطین کردیم، ظاهر می‌شود که از تحقیقات جمیع دانشمندان سلف بهره برده و با نظر به حکمت ارسطو، بالاختصاص پیرو افلاطون بوده، و از آرای حکما و عرفای مشرق زمین هم استفادهٔ کلی نموده، و به این ملاحظه است که محققان فلوطین را از حکمای التقاطی شمرده‌اند، و به این معنی توجه نموده که، آن حکیم در قائل شدن به «اقانیم سه گانه» جمع میان نظر افلاطون و ارسطو و رواقیان کرده است، یعنی: آنچه را او «مصدر اول» خوانده، همان است که افلاطون «خیر مطلق» نامیده است، و عقل را که ارسطو «مبدأ» یا «منتهای کل وجود» می‌داند، فلوطین «صادر اول» و «مصدر دوم»


  1. Union
  2. Extase
–۷۴–