برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۰۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۶
  چو پیش آمدش روزگارِ بهی ازو مُردری ماند تخت مهی  
  زمانه ندادش زمانی درنگ شد آن شاه هوشنگ با رای و سنگ  
  نه پیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر  

پادشاهی طهمورث دیوبند سی سال بود

بر تخت نشستن طهمورث و پیدا کردن آئین رشتن و رام کردن جانوران

  پسر بُد مر او را یکی هوشمند گرانمایه طهمورث دیوبند  
  بیامد به تخت پدر برنشست بشاهی کمر بر میان بر به بست  
  همه موبدان را ز لشکر بخواند بچربی چه مایه سخنها براند  
  چنین گفت که امروز این تخت و گاه مرا زیبد و تاج و گرز و کلاه  
  جهان از بدیها بشویم برای پس آنکه کنم در کُهی گِرد پای  
  ز هر جای کوته کنم دستِ دیو که من بود خواهم جهان را خدیو  
  هران چیز کاندر جهان سودمند کنم آشکارا گشایم ز بند  
  پس از پشتِ میش و بره پشم و موی برید و برِشتن نهادند روی  
  بکوشش ازان کرد پوشش بجای بگستردنی بُد هم او رهنمای  
  ز پویندگان هر که بد نیک رو خورش کردشان سبزه و کاه و جو  
  رمنده ددان را همه بنگرید سیه‌گوش و یوز از میان برگزید  
  بچاره بیاوردش از دشت و کوه ببند آمدند آنکه بُد زان گروه  
  ز مرغان همان آنکه بُد نیک ساز چو باز و چو شاهینِ گردن فراز  
  بیاورد و آموختن شان گرفت جهانی بدو ماند اندر شگِفت  
  بفرمودشان تا نوازند گرم نخوانند شان جز بآوازِ نرم  
  چو این کرده شد ماکیان و خروس کجا برخروشد گهِ زخم کوس  
  بیاورد یکسر چنان چون سزید نهفته همه سودمندی گزید  
  چنین گفت کاین را نیایش کنید جهان آفرین را ستایش کنید  
  که او دادمان بر ددان دستگاه ستایش مر او را که بنمود راه